دلتنگی
27 آذر 1395 توسط حمودی
دلتنگی
اشکهایم در میان واژه هایم غلت میخورد و محو در تار و پود آن میشود
اینجا زمین است…
اینجا دنیاست و اهل آن….
اینجا آخر دلتنگی ست…
جایست که زنده زنده تو را دفن میکنند…
مولا جان
من بد ، من گنهکار ،من خطا کار
این بنده خاطی به میهمانی تو آمده ،مگر میشود میزبان مهمان خود رو از درب خانه خود براند
درحالی که میدانم تو بهترین میزبانی…
مرا دریاب که اگر تو از من روی گردانی به کدامین سو روی کنم
مولا جان درمانده ام
تا به کی انتظار…
تا به کی این بغض آکنده از جور زمان را درون سینه ام حبس کنم…
مولای خوبیها مرا دریاب که بی تو هیچم…
اللهم عجل لولیک الفرج
دلنوشته من…